برای آرتین، برای ایران
رسیدیم خانه. همین طور که پسر کوچکم را در بغل گرفته بودم و به داخل ساختمان می رفتم، با خودم فکر کردم، کاش بعد از این آدم های زیادی باشند که به آرتین متعهد شوند. برای ایران، که خاطرش برای همه مان عزیز است، به آرتین متعهد شوند. بچه را توی رختخوابش خواباندم و از اتاق بیرون آمدم. بی مقدمه رو به همسر گفتم: «من به آرتین متعهدم.»
گروه زندگی: همسر پسرها را برده سلمانی. کارشان که تمام شده، یک عکس از موهای م ...